- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
احـیـا بـگـذشت و شب دیـدار نـیامد این جمعه هم از دست شد و یار نیامد دل خون شد و یوسف سر بازار نیامد بس دیـده به ره مانده و دلـدار نیامد چشمان به ره مانده سراغ از که بگیرند وقت است که جامانده ز هجر تو بمیرد سخت است که از محضر تو دور بمانم وز روی چو خورشید تو مهجور بمانم تا کی ز فـرامیـن تو مـعـذور بـمانم در دوستیات وصلـۀ ناجـور بـمانم عمری ز رهت مانـدهام و عـار ندارم حـتـی بـه سـحـر دیـدۀ بـیــدار نــدارم اعمال من مُدعی انگار خراب است با روزۀ نا خالص من کار خراب است حالا دل من لحظه افطار خراب است حال سحرم همچو شب تار خراب است اصلا نکند نیـمه شبـم مال خـدا نیست یا چشم و دلم هیچ به دنبال خدا نیست هم سفرۀ ذکر تو نشد یک سحر من قـرآن شب احـیا نـشد، تـاج سر من توبه ز قنوتی که نشد بال و پَـر من یک بار حـلال تو نشد چـشم تر من العـفـو من انـگـار فـراتر ز لـبم نیست مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه از دست و زبان و قدم و دیده و دل؛ آه از تـنگی و از تـیرگی خانۀ گـل؛ آه در لحظۀ یاری تو از حال کسل؛ آه ای وای اگــر از ره تـو بــاز بــمــانـم در باز کـن آن گونه که هـمراز بـمانم مُردیم ز هجـران تو ای یار کجایی گـفـتـیم سحـر، یا دم افـطـار بـیـایـی ای کـاش کـمی بـا دل ما راه بـیایی همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟ یک بار بخـوان نوکر بیچاره خود را رسوا مکـن این عـاشق آوارۀ خود را
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است یا خاک پای حضرتت این سر شود بس است احـیـا گـرفـتـهام که تـو احـیـا کـنی مـرا قـدرم اگر که با تو مقـدّر شود بس است خیری ندیدهام من از عمری که بیتو رفت عمرم اگر به دیدنت آخر شود بس است انـدازه چـکـیـدن یک قـطـره اشـک هـم محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است نـه من که روزههـای هـمه روزگـار بـا یک روز، روزۀ تو برابر شود بس است امشب مرا بخـاطـر جـدت عـلـی ببخـش آقا که راضی از دل نوکر شود بس است
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بـه حـق خـدای شـب قـدرهـا بـیـا ای دعـای شـب قـدرهـا حضور تو تنها نفـس میدهد به حال و هـوای شب قدرها پر از التماس است و آقا بیاست در عـمق صدای شب قدرها الهی نگاهی کن از روی لطف بـه آقــا بـیـای شـب قــدرهـا بـرای تـمـنـای روز ظـهـور مـیافـتـم به پـای شب قدرها کمی نقد عشق و عنایت بریز بـه دسـت گـدای شب قـدرها مریض فـراقـیم یـا بن الحسن تو هـستی دوای شب قـدرها به حق علی و به حق الحسین به این نـالـههای شب قـدرها مرا یک سحر کاش مهمان کنی نجـف، کـربلای شب قـدرها
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تو غصه خوردی، ما که غمخواری نکردیم تو ناله کردی، ما که دلـداری نکردیم یک شب اسیـر رنج بیخـوابی نبودیم از دوری تـو گـریـه و زاری نکـردیم اصلا به جـا باشد به فـکـر ما نـباشـی وقتی به پای عـشق تو کـاری نکردیم شب زندهدار مـاه قـرآن، بـگـذر از ما آن گونه که باید، تو را یاری نکـردیم آلــودگـی ســفــرههـای مـا سـبـب شـد یک شب تو را دعوت به افطاری نکردیم تا لااقـل یک لحـظـه هم یـاد تو باشـیم با دوسـتـانـت نـیـز دیـداری نـکـردیـم از درد حاجت هاست، داد ما بلند است کاری بجـز هـمـسایـه آزاری نکـردیم این که نشد ماه سحرخـیزی و تـوبه!! سعـی و تـلاشی سـوی بیـداری کردیم حتی یکی دو صفحه هم قرآن نخواندیم با صاحب این مـاه گـفـتـاری نکـردیم تنها امیـد ما به این اشک حسین است ما در عـزای دوست کمکاری نکردیم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
دلـتـنـگ روی ماه تو هـستـیم، مـاه ما چـشمان خـیس وقت سحـرها گـواه ما معـلوم میشود که دلت را شکـستهایم از بس که بیاثـر شده این سـوز آه ما نگـذشتهایم محض رضای تو از گـناه بـگـذر عـزیـز فـاطـمـه از اشتـبـاه ما یارانتان که سیصد و اندی نشد، ببخش محـبـوس شد میـان معـاصی سـپاه ما در زیر نـور ماه، کجا خیمه میزنی؟ تـنها پناه عـالـمـیـان...، تکـیـه گـاه مـا بیچاره آن که مثل شما اهل گریه نیست حال بکا و روضه و غم شد سلاح ما یک قطره اشک در غم جدّ تو کوه ساخت از ایـن عـبـادت کـم و هـم قـدِّ کـاه مـا دلخوش به روضههای عموییم تا مگر بـر روی دلـربـای تـو افـتـد نـگـاه مـا میگفت دختری که شرر داشت دامنش نا امن شد پس از تو عمو خیمه گاه ما
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
چه شود فرصت دیدار به ما هم بدهند فیض هم صحـبتی یـار به ما هم بدهند آنقَـدَر بر در این خـانـه گـدا میمـانیم لـقـبِ نـوکـرِ دربـار به مـا هم بـدهـنـد هرکسی طالب وصل است بلا میبیند محـنت دوری دلـدار به ما هـم بـدهـند خوابمان بُـرده و داریم امید آخـرِ کار چشم روشن؛ دل بیدار به ما هم بدهند وسع ما نیست خریداری یوسف ایکاش پـای رفـتن سرِ بـازار به ما هم بدهـند همۀ حاجت ما هست در این مـاه خـدا حال خوش لحظۀ افطار به ماهم بدهند
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
جدا از این برکات سحر شدن کافی است بیایی و بروی، بیخـبر شدن کافی است عـزیـز فـاطـمه تا کی به هر دری بـزنم بیا بیا که دگر در به در شدن کافی است ز نان شبهـه ببـین تحـبـس الـدُّعـا شـدهام دعای هر سحرم بیاثر شدن کافی است خودت به تـرک گـناهـان مرا بـده یاری که غصههای دلت بیشتر شدن کافی است چگـونه گـریه کـنم تا به من نگـاه کـنی؟ بس است، این همه دور از نظر شدن کافی است تو رحـم کن به دلی که فـقـط تو را دارد به من سری بزن، این خونجگر شدن کافی است
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و توسل به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
لذت اشک مناجات سحر مشهود است حالِ آشفته دل از دیـدۀ تر مشهود است منتی؛ نه ز کرم دست زمین خورده بگیر همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است راه خود را سحـری جانب ما مایل کن دست خالیِّ گـدا وقت گذر مشهود است حال و روز من هجران زده دیدن دارد حال دلسوخته از آه جگـر مشهود است هـنـر آن نیـست نـسوزی به میان آتـش بین خاکـستر پـروانه هـنر مشهود است هـر که فـانی نشود جام بـقـایـش نـدهـند مردی مرد به هنگام خطر مشهود است من و تـنهـایـی در قـبـر خودم مـیدانـم اوج بیچارگیام وقت سفر مشهود است تن بـیجـان مرا گـریه کـنـان بـرداریـد تـربـت کـرب و بـلا در کـفـنم بگـذاریـد
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دلـخـسـتــه خـدا خـدا خـدا میکـردم یـک مــاه بـرای تـو دعــا مـیکـردم هر جـمـعـۀ ماه رمضانی که گذشت تـا وقـت اذان تو را صـدا مـیکـردم سی روز به عـشـق دیـدنت آقـاجـان من روزه خود به اشک وا میکردم در هر شب قـدر وقت احـیاء ارباب بـا یـاد شـمـا یـاد و صـفـا مـیکـردم
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بــازم شــب قـدره و بــیـقـراری غلط میخوره رو گونه های خیسم بــازم شــب قــدره و حاجـتــام و یـکی یـکی بـا گـریه مـی نویـسـم حـاجـتـایی کـه نـزدیک یه سـاله تـو خاطـرم مـرور میـشه همیشه حــاجـتـم ایــنـه آقــام و بــبــیـنـم کـاشکـی کـه آرزو به دل نمـونـم بـازم شـب قـدره و جات خـالـیـه فقـط غـمه که جات و پر میکـنـه بـاز شـب قــدره خــودم مـیـدونم کـه قـدرت و نـمیـدونـم آقـاجـون مـن امـشب اومـدم بگم کـه دیگه پـشـیـمـونـم پـشـیـمـونـم آقـا جون تـو جامعه کبـیـره خـونـدم ایـن و لـطـف خدا بـسـته بـه لـطـفـتـونه کی میـشه از کعـبه خبـر بـیـاد و صـدا اذونت بـپـیـچـه تـو گوشـم نـمـیـدونـم کـوفــه ای یــا کـربـلا نـمــیـدونــم کـجـا عــزا گرفـتـی
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
شب هـای احـیـا در فـراق تـو گـذر شـد عمرم تباه است و ز هجـر تو سپـر شد از اول مـــاه خـــدا یـــاد تــو هــســتــم امـا چـرا ایـن نــالـه هـایـم بـی اثــر شـد
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
قـبـل از آنکـه بنـویسند جـزای همه را می سپارند به تو قدر و قضای همه را شب قـدر است ولـی قـدر نمی دانیـمت که تو باید بدهی اجر و سزای همه را ما برای فـرجـت آمده ایم امشب، کـاش بـه اجـابـت بـرسـانـنـد دعـای هـمـه را هر چه از دامن تو دور شود دستی باز می کشاند وسط احسان تو پای همه را ای گـل فـاطـمه! یابن الحسن! آقا جانم! بشنو داد همه را؛ بشنو صدای همه را کربلایی؟ نجـفی؟ سامره ای؟ یا مشهد؟ هر کجا هـستی خالی کن تو جای همه را زائـران حـرم جـد تـو را مـی بـخـشـند امشب آقا بده پس کرب و بلای همه را
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بیش از این کاش با خدا باشیم بـیـش از این با تو آشنـا باشیم می شود عـاشق تو؛ اهلِ سحـر بـایـد اهـل شب و دعـا بـاشیـم ای خوش آن قدر که کنار شما تـا سـحـر مـست ربّـنـا بـاشیـم تو مـی آیـی اگـر که از تـهِ دل ما بـخـواهـیـم بـا شـمـا بـاشیـم حسرت چشم های مانده به راه عصر جـمعه بگـو کجا باشیم؟ در کــنــار تــو مـی شــود آیـا یک شب جمعه کربلا باشیم!؟ کـربـلا بـا تـو کـاش گــریــانِ تـن از هـم جـدا جــدا بـاشــیـم روضـۀ اکـبـر است پس بـایـد بـاز در فـکـر یک عـبـا باشیم
: امتیاز
|
مناجات پایان رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دیـدی رمضـان رفـته و پَر بـاز نکردم تـا خـیـمـه گـهِ سـبـز تو پـرواز نکـردم مــاه تو گـذشت عــاشقی آغــاز نکردم من پُـسـت غـلامـیِّ تـو احـراز نکـردم ساقی بده جامی که ز جان مست تو گردم شایـد که دگــر میکــده را درک نکردم من لایــق مـهـمـانـی ات ای یـار نـبودم چون یـاد تو در لحـظـۀ افـطار نـبــودم بـودم به حـضـور تـو و انـگـار نـبـودم مـن غـرق گـنـه بـودم و بـیـدار نبـودم من بار دگر خسته و تـنها شدم ای وای شرمندۀ تو یـوسف زهـرا شدم ای وای شب های مناجـات و دعـا رفت ز دستم فـیض سحـر ذکـر خـدا رفـت ز دستـم یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم هـمـسفــرگـیِ بـا شـهـدا رفـت ز دستـم جامانـده ترین رهـروِ این جـاده منـم من از پـا و نـفـس بـین ره افـتـاده مـنـم من افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای دوست آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای دوست بیـمار گـناهم چه کنم غـافـلم ای دوست بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم بنگر به «أجِـرنا» پیِ احـسان مجـیـرم من جز تو کسی را گـل زهـرا نـستـایم شکـرانه به جـا آورم از این که گـدایـم با عشق تو می سوزم و می سازم و آیم تا آنکه زنـی در حـرمت قـفـل به پـایم بـگـذار سـحـرهـا به قـنـوت تـو بـمـانـم مـثـل تو سـحـر نـالــۀ الـعـفـو بـخـوانـم شب های زیارت ز دل خسته دلان رفت هم نـاله شدن با نفـس سیـنه زنان رفت گـریـه ز غــم قـافـلـۀ اهل جـنـان رفـت تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد داریم یقـیـن روزیِ او کـرب و بـلا شد دست کـرمت گر ز کسی دست نگـیرد بـیـچـاره شـود زار و گـنهکـار بمـیـرد خوش بخت هر آنکه دلت او را بپذیرد از لـوث گـنـه پـاک شده عـیـد بگـیـرد بـر ما که فــقـیـران ره تـزکـیه هـسـتیم عـیـدی بـده ما مستحـق فطـریـه هستیم ای آن که تو صاحب به زمین و به زمانی هـستـی به کـنـار هــمـه و بـاز نـهـانی فـرزنـد رضـا ضـامن عـشـاق جـهـانی ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی تـا آنـکه به دسـت دل تـو دل بـسپـاریـم سـر بـر قـدمت یـوسف زهـرا بگـذاریم
: امتیاز
|
مناجات پایان رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
آخــر مــاه شــد و مــاه نــیــامــد آخــر سی سحـر نـاله زدیـم؛ آه نـیـامـد آخـر بـا کـلافـی سـر بـازار نـشـسـتـیـم ولـی حـیـف شد یـوسـفـم از چاه نیـامد آخـر جان ما از غم دوریش به لب آمده است صاحـب غـیـبـت جـانکـاه نیـامـد آخـر شام هجران رخش از سر ما رخت نبست فـجـر امــیـد سحـرگــاه؛ نــیـامـد آخـر تـرسم این است دوباره به تبـاهی بروم مـشـعـل و روشـنـی راه نــیـامـد آخـر روضه قـتـلگه جد غریبش سخت است ای خـدا حضرت خونخواه نیامد آخر! مرکبش خونی وبی صاحب و گریان برگشت اسب خونین، ز چه رو شاه نیامد آخر؟
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بـه تـنـم بـال و پـر نـمــانــده بـیـا نــفــســم را اثــر نــمــانــده بــیــا روزهــایـم بــدونِ خــورشیــدنــد در شـبـم ـیك قــمـر نـمـانـده بـیــا بســكـه داغِ تــو را به خـود دارد چـیـزی از این جگـر نمـانـده بـیا آتــشِ انـتــظــار خــامـوش اسـت شــوقِ وصـلـی دگـر نـمـانـده بـیا بــس خــرابــــی بــه بــار آوردم كه پُـلـی پـشـتِ سـر نـمـانــده بـیـا از شــب و روزهــای مــاهِ خــدا دو ســه تـا بـیـشـتــر نـمـانـده بـیـا یعـنی امـروز هم بـدونِ تو رفـت چـیـزی از این سـحـر نـمـانده بـیا زودتــر كــــربــــلا بــبــر مـا را صـبـر بر این سـفـر نـمـانـده بـیـا
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شب قدر
دیـدن روی تو بـر دیـده جـلا می بخـشد قـدم یـار به هر خـانـه صـفـا می بخـشد بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست خـاک پـاهای تو گـفـتـنـد دوا می بخـشد از پس پردۀ غـیبت هـم اگـر باشد، بـاز دست تو هرچه طلب کرد گدا می بخشد شب احیـاست ببین مـردۀ عشقت هستیم کو نگاه تو که جان بر تن ما می بخشد؟ شـب قـدر است ولی ما همه پـسـتـیم آقا گوش چشم تو به ما قدر و بها می بخشد رو سیـاهـیم ولی دست به دامـان تـوأیم تو اگر واسـطه باشی که خـدا می بخشد ابـر وقـتـی که بـبارد همـه جـا می بـارد پس اگر خواست ببخشد همه را می بخشد در جـوابِ به عـلـیٍ به عـلی گـفـتـن ما مـادرت تــذکـرۀ کـرب وبـلا می بخـشد
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای کاش می شد با تو قـرآن سر بگیرم در آســمـانــیّ نگــاهــت پـر بـگـیــرم ای کاش می شد امشب ای قـرآن ناطق دست شما را جــای قــرآن سر بگیرم ای کاش می شد لااقل یک بار درخواب با دست آغــوشـم تو را در بر بگـیرم ای کاش پـایم وا شـود در خیـمه اش تا یک لقمه نان و عـشق از دلبـر بگیـرم ای کاش در تـقـدیـر من امشب نویسند پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم ای کـاش می شد تا بـرای سجـده از تو مـهـری ز خـاک تـربت مـادر بگـیـرم تقـدیرم ای کاش این شود با تو محـرم ده روز روضـه بر تن بی سـر بگیـرم من عـاشـقم خرده ز ای کاشم مگیرید ای کـاش ها را کاش از این در بگیـرم
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دلمـرده ایم و یـاد تو جـان می دهد به ما قـلـبـیـم و بودنت ضربـان می دهد به ما مـاه خــدا دومــرتـبـه بـی مـاه روی تـو دارد بـشـارت رمـضـان می دهــد به ما برگـرد! ای که لحظۀ افطـار، عــاقـبـت یک روز دست های تو نان می دهد به ما روزی سه بار غرق غریبی و بی کسی ست حـسّی که بی تو وقت اذان می دهد به ما این ماه، فرصتی ست که باز عاشقت شویم مــاه خـدا دوبـاره زمــان می دهـد به ما امسال میهمان جد تو هستیم، جان حسین نامی که اشک های روان می دهد به ما حالا که سفره، سفرۀ عشق است پس خدا هر چه بخواهـد این دلمان می دهد به ما بی شک حـواله همه امـسال کـربـلاست مـزدی که آخـر رمضـان می دهد به ما
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
خـورشـیـد پـشت ابـر نشـانی به ما بـده ای مـاه مــژده رمــضــانـی بـه مـا بـده مثل نـسـیـم صبح از ایـنـجـا گـذر کن و بـاد صبـای مـشـک فـشـانـی به مـا بـده بی کس تر از همیشه رسـاندیم خویش را آواره ایــم... جـا و مـکـانــی به مـا بـده از بس که در پی همه غیر از تو بوده ایم از پـا نشـسـتـه ایـم... تـوانــی به ما بـده از سفره ای که وقت سحر پهـن می کنی مانـده غــذا و خـوردۀ نـانـی به مـا بـده "با روضه حـسیـن نفـس تـازه می کنیم" روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
نفـس به سـینـه مبـدل به آه خـواهد شد بـدون تو همه عـمـرم تبـاه خـواهد شد فـدای آن رمـضـانـی که بـا تـو می آیـد وبا حضور تو شامش پگـاه خواهد شد اگرچه ماه خدا؛ باز بی تو خاموش است به نور روی تو این ماه، ماه خواهد شد کـنـار سـفـرۀ این افـتـتـاح خـوشـحـالـم که در کـنار تو ماه افـتـتاح خـواهد شد فـدای چـشـم رحـیـمت! دل سـیـاهـم را اگـر نگــاه کـنـی بـی گـنـاه خـواهـد شد قــدم گـذار به چـشـمم که با رسیدن تو نصیب چهـرۀ من گـرد راه خواهد شد به هر که گفت رهایت کنم به او گـفتم گدا همیشه در این خانه شاه خواهد شد دخـیـل دامن شـش مـاهۀ حـسین شـدیـم بـساط گـریه دوبـاره به راه خواهد شد
: امتیاز
|